دیدن خواب روباه در برف

من شب گذشته در خواب دیدم که در منطقه ای پوشیده از برف و جنگلی ایستاده بودم که روباهی سرخ را دیدم. من به طرف آنها رفتم ، آنها بسیار دوستانه بودند زیرا من دستم را برای بو دادن آن دراز کردم. بعد از بو گرفتن دستم ، حیوان خانگی کردم و پشت گوشهایش خراشیدم بعد بیدار شدم. بنابراین من تعجب می کنم که روباه نشان می دهد و تعامل ما به چه معنی است.

در خواب دیدم که پسری که با او صحبت می کردم با یک روباه ناطق دوست شد. آنها زیر یک شب پرستاره نوازش کردند. من از نظر شخص 3 و 1 شخص مدام وارد و خارج می شوم (بنابراین گاهی اوقات من پسر بودم). من به فاکس گفتم که از اینکه توانایی صحبت به زبان انگلیسی را دارم از آن قدردانی می کنم. از روباه پرسیدم چگونه یاد گرفت؟ فاکس گفت وقتی توله سگ بود ، در پایین قایق متروکه در حال غرق شدن پیدا شد. بقیه داستان را فراموش کردم اما شروع به وقاحت و ناراحتی کرد.

اما ارتباط من با روباه را به خاطر می آورم و از دوستی آن سپاسگزارم زیرا در زندگی به من کمک کرد.

این میزان رویای من بود.

من در زندگی واقعی 0 ارتباط با هر روباهی دارم.

فکر می کنی این چه معنایی دارد؟

با تشکر!

آیا کسی می تواند به تفسیر کمک کند؟ بنابراین رویای من این است: من به همراه پدرم به یک کشور خارجی ، که به نظر می رسد ژاپن است ، سفر کردم. (در زندگی واقعی من متاهل هستم و با بچه ها و شوهرم زندگی می کنم) ما در یک خانه یا آپارتمان بسیار کوچک اقامت داریم. ما سختی می کشیدیم. نشتی آب وجود داشت که جای ما را پر کرد و ماشین ما خراب شد. پدرم مریض به نظر می رسید. یک روز او ناگهان به من گفت تو قصد ازدواج با "او" را داری. خیلی گیج شدم او کیست؟ و چرا وقتی قبلاً ازدواج کرده ام با کسی ازدواج می کنم؟

من به بیرون رفتم ، یک روز زیبا و آفتابی ، در پیاده رو جلوی مجتمع خانه های شهر کوچک ایستادم ، به نظر می رسید که در شرایط خوبی و بسیار خوب است. زنی در خیابان به من جواب می دهد ، "او" و اشاره می کند. من پاسخ دادم ، "او کیست؟". او به یک مرد ژاپنی ظاهر شد که بسیار بی نظیر است. او خیلی بلند نبود ، اما بلندتر از من بود ، موهای باریک ، بور ، چشمان رنگ روشن. فکر من این بود ، خوب او زرق و برق دار نیست ، اما زشت هم نیست. از زن پرسیدم "او کیست؟". او نامی به ژاپنی گفت. من نفهمیدم او گفت: "این به معنای روباه است". بنابراین از او پرسیدم ، "او کیست؟". وی توضیح داد که او باهوش ترین مرد زنده است. او توانایی محاسبه ، ریاضی ، نتایج و پیش بینی آینده را دارد. او گفت که او همیشه درست است.

من این احساس ناراحت کننده اما همزمان حس کنجکاوی را داشتم.

به نوعی ، الان شب بود و من پشت بام مجموعه نشسته بودم. نگاه به ماه و فکر کردن در مراقبه. ناگهان ، او آنجا بود و چیزی گفت یا از من پرسید. یادم نمی آید چه چیزی مشخص نبود. خیلی عصبی شدم. من نمی دانستم یا احساس نمی کردم بتوانم به این شخص اعتماد کنم. در همان زمان امیدوار بودم که بتوانم و کنجکاو شدم.

به نظر می رسید که سعی دارد مرا امتحان کند. او داشت می دید که من چگونه به سناریوها پاسخ می دهم. در همان زمان به نظر می رسید که او سعی در جلب اعتماد من دارد.

ما هنوز روی این سقف بودیم. در نور ماه. او به زمین اشاره کرد ، در پشت بوته ای مجموعه ، یک روباه مادر با دو توله سگ وجود داشت. به نظر نگران و مضطرب بود. او به من گفت که نگران او است. همسر او و پدر توله سگهایش دو شبانه روز نیست که برمی گردد. عقب ایستادم و تماشا کردم. اما در آن زمان هیچ اقدامی نکردم ، در عوض از او دورتر شدم ، بنابراین او را ناراحتتر نمی کنم. من احساس کردم که او ممکن است با دیدن انسان راحت نباشد ، به خصوص با توجه به شرایط.

به نظر می رسید که من در محلی که با پدرم اقامت داشتم از خواب بیدار شدم. احساس کردم نگران روباه مامان هستم. من نگران بودم که او و توله سگها گرسنه باشند. من هم نمی خواستم مزاحم او شوم. یک کیسه غذای سگ برایش آوردم و با طناب از پشت بام آن را با احتیاط پایین گذاشتم. او و توله سگ ها غذا خوردند و من احساس خوشبختی کردم.

ناگهان دوباره شب شد و من در همان نقطه سقف قرار داشتم که می خواستم مراقبه کنم. مرد ناگهان ظاهر شد و لبخند زد. او گفت "خبر خوب" و به خانواده روباه اشاره کرد. روباه نر برگشته بود. احساس خوشبختی کردم من از خواب بيدار شدم.

رویایی بسیار جالب و لذت بخش اما سوال برانگیز درباره پدر من. من خرافه نیستم من معمولاً سعی می کنم موارد را از طریق علم توضیح دهم. اما این خواب عجیب بود. من بلافاصله "رویای روباه ژاپنی" را جستجو کردم و "Kitsune" را پیدا کردم. خیلی عجیب.